Ghostly

  • ۰
  • ۰

آبی.

اخیراً، زندگی یکنواخت من رنگ و بوی تعفن گرفته. گویا که درونم در حال پوسیدنه. مرز خواب و واقعیت از بین رفته و در اضطراب سر می کنم. 

دلیلش؟ آینده. آینده خیلی ترسناکه. فکر کردن بهش، نزدیک شدن بهش، تمام عناصر مربوط به آینده بدنم رو به لرزه در میاره. بحران هویت چاشنی ای شده برای این ویروسی که سوهان روحمه. 

یک سال پیش، با انتخاب رشته ای که در زمینه ی گرافیک بود در دنیای خودم آینده ام رو تضمین کردم. همه چیز برام راضی کننده بود. حالا چی؟ هر چقدر که به واقعه ی سرسام آور " کنکور " نزدیک تر می شم، انگار دستی محکم تر گلوم رو می فشره و آدمای کنارم بدون توجّه به اون دست طلبکارانه نگاهم می کنن. فکر که می کنم، من جزو دسته ای هستم که شانس زیادی تو این دنیا ندارن. 

هنر کلمه ی شیرینیه و بنظر من، حرفه ای اشرافیه. خانواده ی من نه فرهنگی بودن، نه هنری. نه هیچ چیز دیگه. هر جایی که برم، هر کاری که کنم، بازنده ام. همه جا یک بازنده ام. و حالا بازنده تر از هر حالی.

هر چقدر که می گذره، میلم به زندگی کمتر می شه و شاید منشأاش هم نبودن هیچ رویاییه. اهداف، آرزو، معنایی ندارن. این مرداب من رو به درون خودش می کشه. 

رقبای من جوان های اشراف زاده ای هستن که از کودکی یک جا ساز می زدن، جای دیگری می کشیدن و از طرف دیگه نقش بازی می کردن، من هیچ کدوم رو تجربه نکردم. من حبابی از ادعام. حبابی که در آخر، می ترکه و چیزی ازش باقی نمی مونه. 

فکر می کنم حتی اگر در مکان و موقعیت دیگه ای بودم، در آخر باز هم برچسب " بازنده " به پیشونیم می چسبید. 

  • Dayan Ghost
  • ۱
  • ۰

شخصاً اعتقاد دارم هر کسی با حرفه ای به خصوص متولد می شه. همین داستان سرنوشت و این حرف ها. خیلی هم به این عقیده پایبندم، عمیقاً مطمئنم که هر کسی برای انجام کاری به وجود اومده. 

این رو وقتی فهمیدم که کلاس ششم دبستان بودم. تا قبل از ده سالگیم، من هیچ کتابی نمی خوندم. نه می خوندم، نه می نوشتم. کلاً خانواده ی فرهنگی ای نبودیم، تا همین الانش هم تنها کسی که تو این خونه " گاهاً " کتاب می خونه منم. 

برای من تماشای کارتون و انیمیشن خیلی حیاتی بود. اگه روزی یکیشو نمی دیدم کلافه می شدم، همیشه هم مامانم کلافه بود که چرا مدام جلوی اون تلویزیون می شینم و با دستکاری دستگاه دی وی دی خراب تلویزیون بیچاره ی قدیمی رو مجبور می کنم کارتونای منو پخش کنه. یادمه هیچوقت هم سی دی هام آنچنان آسیب نمی دیدن، آخه برای من و داداش بزرگترم سی دی ها مهم بودن. مامان من در آخر تونست بالغ بر سی صد سی دی فیلم و کارتون رو به پشت بوم منتقل کنه. 

به هر حال، یبار شانسکی تو مدرسه مون نمایشگاه کتاب گذاشتن. بیشتر داستان ها از شاهنامه بود، بچه ها همه ی کتاب ها رو می خریدن. برای من خیلی رویایی بود که کتاب داشته باشم. در کل از اینکه چیزی رو بخرم خوشم می اومد. سال ۹۴ گرون ترین کتاب ها هشت هزار تومن بود. منم یادمه یک هفته ی تمام پول تو جیبی هام رو جمع کردم تا اون کتابه که طرح دیو روی جلدش داشت رو بخرم، ولی از اون جایی که روز های آخر نمایشگاه بود بیشتر کتاب ها فروش رفته بودن و چیزی که مد نظرم بود هم همینطور. خیلی ناراحت شدم، ولی بجاش " بیژن و منیژه " رو خریدم. هنوز هم دارمش. 

با آشنایی بیشترم با اینترنت شروع کردم به خوندن رمان. از این رمان هایی که الان می خونیمشون می خندیم. ولی اونموقع وضعشون بهتر بود، بین صد تا سه-چهار تایی خوب در می اومد. هنوز هم یادمه. 

یکی از همکلاسی هام هم مثل من از همین رمانا می خوند و حتی می نوشت. ولی من تا آخرای کلاس ششم حتی یک بار هم امتحان نکردم که چیزی بنویسم. 

تا اینکه همون همکلاسیم وادارم کرد! خیلی ساده شروع شد. خیلی ساده و الان پنج سالی گذشته. 

همیشه می نوشتم. می نوشتم و می نوشتم. ازش لذّت می بردم. مگه چیزی بهتر از این بود؟! هر کاری که می خواستم انجام بدم تو نوشته هام رخ می داد. مثل نارنیا، موقع نوشتن انگار می رفتم به یه دنیای دیگه. یا شاید هم آلیس، همین داستانایی که می رن سرزمین عجایب. 

 

الان که نگاه می کنم، عملاً کار دیگه ای بلد نیستم. در عرض چند ماه جوری به خودم مطمئن شده بود که واقعاً خودم رو نویسنده می دونستم. برام خیلی مقدس بود. 

هنوز هم هست. هنوز هم من رو با عنوان " نویسنده " می شناسن، برام شده یک روتین. بخشی از زندگیم. شاید اگه نوشتن نبود، اینجا دیگه قبری نبود. 

  • Dayan Ghost
  • ۰
  • ۰

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.

  • Dayan Ghost
  • ۰
  • ۰

این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.

  • Dayan Ghost